خاکی ها

موسسه فرهنگی هنری خاکی ها

خاکی ها

موسسه فرهنگی هنری خاکی ها

بسم رب الحسین علیه السلام


هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد


خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد


به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها

لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد


چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد


بگو چه شد که من این‌قدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد


غلامتان به من آموخت در میانه‌ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد


سید حمید رضا برقعی



برای دریافت تصویر با کیفیت بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

بسم رب الزهرا سلام الله علیها


ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن

برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن


در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر!

حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن


می لرزم از شنیدن از مرگ گفتنت

حرفی کز آن به لرزه در آید بدن مزن


با من ز ماندن و ز نرفتن دمی بگو

دم این همه ز رفتن و راهی شدن مزن


صف بسته جمع جان به لبی، دیده باز کن

پلکی بزن، شرر به دل انجمن مزن


بسته ره نفس به من این روضه های باز

پیش حسین حرف کفن با حسن مزن


حیدر توکلی



برای دریافت تصویر بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید.
ای بال و پر شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رَسُولُ اللّهِ  صلی الله علیه و آله

جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ؛

زیبایى مرد به شیوایى زبان اوست.

 شرح فارسی شهاب الاخبار ص73


برای دریافت تصویر بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

زیبایى مرد

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!

من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه

...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه

سید حمید برقعی

برای دریافت تصویر با کیفیت بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

از سرم گذشت

دست هایم به آرزوهایم نرسید
آنها بسیار دورند !
اما درخت سبز صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ دعایی هست ؛ خدایی هست ...


             برای دریافت تصویر بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید          

خدایی هست

بسم رب الزهرا سلام الله علیها


زائر بی مزار


چگونه خانه ی ما بی تو بی بهار نباشد

چگونه دخترتو ؛بی تو بی قرارنباشد؟

 

تمام شهرکه درفکر نبش قبر تو هستند

چگونه دست علی سمت ذوالفقارنباشد؟

 

سه ماه گریه و هرروز بدتر از دیروز

چگونه چشم من ازفرط گریه تار نباشد؟

 

کسی نبود بگوید به مردم این شهر

لگد به پهلوی مادر که افتخارنباشد

 

و یا که مادری افتاد پیش نامحرم

دو دست بسته یک مرد خنده دارنباشد

 

کسی نبود بگویدکه مادرم باید...

...میان این در ودیوار ؛در فشارنباشد

 

هزارمرتبه گفتم بمان بمان مادر

هزارمرتبه گفتم که رهسپارنباشد

 

شبی ندیدم ازاین سوی خانه دربستر

سفیدی پراین باغ لاله زارنباشد

 

مگر که می شود این مرد دلشکسته شبی

زداغ مادرآن طفل سوگوارنباشد

 

شبی نبود که بابا به قبر او نرود

شبی نبود که او زائر مزار نباشد

 

مهدی نظری



برای دریافت تصویر بهتر روی نوشته زیر کلیک نمایید

زائر بی مزار

بسم رب الزهرا سلام الله علیها


زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی
با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی

تابوت من را نیمۀ  شب مخفیانه
بردی به روی شانه اِبْکِ لِلیَتامَی

شمع تو دیگر رو به خاموشی‌ست امشب
پس با گل و پروانه اِبْکِ لِلیَتامَی

با گیسوی آشفته و بی‌تاب زینب
همراه مو و شانه اِبْکِ لِلیَتامَی

وقتی حسن از خواب کوچه می ‌هراسد
بی تاب، بی صبرانه اِبْکِ لِلیَتامَی

هر شب لب خشک حسینم را ببین و
با آه مظلومانه اِبْکِ لِلیَتامَی

تا زنده ام با اشک خود من را مسوزان
زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی


یوسف رحیمی



برای کیفیت بهتر روی نوشته زیر کلیک نمایید

ابک للیتامی

بسم رب الفاطمه سلام الله علیها

از خانه چهار چوب درت را شکسته اند
باب الحوائج پدرت را شکسته اند

عمدا مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت را شکسته اند

ای مرغ عشق خانه حیدر کمی بپر
باور نمیکنم که پرت را شکسته اند

از طرز راه رفتن و قد هلالی ات
احساس میکنم کمرت را شکسته اند

ابری ضخیم آمد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ بصرت را شکسته اند

با بستری کبود وپر از لاله های سرخ
آئینه های دور وبرت را شکسته اند

زان آتشی که برشجر طیبه زدند
ثلثی ز شاخ وبرگ وبرت را شکسته اند


****یاسر حوتی***



برای دریافت تصویر بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

باور نمیکنم که پرت را شکسته اند

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها


قدری زخاک ِ چادر زهـــــــــــــرا به دل نشست

اذنم بده صدا بزنم وای مـــــــــــادرم مادرم مادرم



برای دریافت کیفیت بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

اذنم بده صدا بزنم وای مـــــــــــادرم

من سجده به خاک جمکران می خواهم
از یوسف گـــم گشته نشان می خواهم
فریاد و فغان، از غـــــــــم تـــــنــــها بودن
من مهدی صـــــاحب الزمان می خواهم


اللهم عجل الولیک الفرج




برای دریافت تصویر با کیفیت بهتر روی لینک زیر کلیک نمایید

من سجده به خاک جمکران می خواهم